معجزه ی تاریکی

گاهی باید تاریکی کشید تا شاید توی اون تاریکی وقتی نور یه شمع روی سازت میافته متوجه بشی که چقدر روی رفیق تنهاییت گرد وغبارنشسته وتو اصلا متوجه نشدی، شایدحتما توی تاریکی باید نور اون چراغ قوه ی جیبی رو ، روی فرش بندازی تا اونوقت بفهمی که چقدر باتمام همواربودنش مواجه ،نمی دانم این مطلب همینطوری تو یه شب که برق رفته بود به ذهنم رسید اما شاید بشه به خیلی ازجاهای زندگی هم تعمیمش داد، مثلا معلوم شدن نامردیا تو روزای سخت ،یامتوجه شدن بی توجهیهایی که به عشقت داشتی به نزدیکترین کست اما تو روزای سخت می فهمی که خیلی بد بودی ، مثلا وقتی که همه ی وی پی ان ها بسته میشن اونوقته که آدم قدر Ultra  رو میدونم درسته سرعتش کمه اما می بردت تو فیس بوک.