تولدی دیگر


وباز آذر ،تولدی دیگر،اما برف نبارید،دیگر حتی برف هم برای عرض تبریکی تصنعی نمی آید ....


ناکجاآباد...


اینجا جایی است که ارزشها بدون هیچ شگفتی  جای خود را به ضدشان داده اند ،

اینجا جایی است که دوستت دارم دقیقا یعنی دوستت ندارم اما فعلا با تو هستم ،

اینجا جایی است که یک زن در 20 ثانیه کشته می شود برای گناهی که نکرده ،

اینجا جایی است که دزدی یعنی زرنگی و ندزد یدن یعنی حماقت ،

اینجا جایی است که معلم کشته میشود تا مبادا پرسیده شود یک سوال فیزیک ،

اینجا جایی است که یک پسرک ده ساله درحسرت یک روز آرام برای نشستن بر کلاس درس  جان می سپارد ،

اینجا جایی است که عشقها وزن دارند خیلی راحت کشیده می شوند با ترازوی پول  ،

اینجا جایی است که شرف انسانها فروخته می شود به یک صیغه ی یک ساعته ،

خیلی ساده است

 دل من اینجا دیگر جای ما نیست

 باید رفت ...


آی آدمها !!!



هوا سرد شده دیگه زمستون کم کم داره اومدنشو به رخ میکشه اما تواین شبها که درکنار خانواده راحت و آسوده نشستیم ، آیا  فکر کرده ایم به سرنوشت دختری 25 ساله که پدر و مادرش را طی چند سال از دست داده است و اکنون دو خواهر بزرگتر از او بدون حتی یک لباس گرم او را خانه بیرون انداخته اند ، واقعا قرار است ما به کجا برویم و به چه برسیم آیا درنهایت باید همه پورشه سوار شویم و دیگر هیچ ! 

 اصول ما چیست ؟ اصلا تفاوت انسان با سایر موجودات چیست ؟ 

احساس میکنم اکنون در بهترین شرایط دوران زندگیمان هستیم روزهای سختمان باقی مانده است ... 

آی آدمها که بر ساحل نشسته و شاد و خندانید یک نفر اینجا دارد می سپارد جان .