-
تقدیم به همه ی دوستای قدیمی بی معرفت !!!
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1395 00:41
وقتی یه دوست قدیمی تو روت بهت دروغ میگه بعد میاد می خواد بدون اعتراف به دروغش می خواد دلتو در بیاره ناخودآگاه این جمله توذهنم میاد ، هنوز یه جو شرافت ته وجود دروغش خیلی زشت خودنمایی میکنه ...
-
تک گل سرخ خانه ما (یاسی من )
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1395 13:08
در بامدادان آنروز تابستانی وقتی که دیدم گل سرخ خانه مان بی سر و صدا خشکیده است دردناک بود اما هشداری که ای فلان هوشیار باش که عشق دارد از خانه تو می رود ، ناگاه تمامی روزهایی که با هم گذرانده بودیم مانند یک فیلم از جلوی چشمانم گذر کرد روزهای پر از احساس ، روزهای دوری ، روزهای دلتنگی ، روزهای بحث و جدل و تهدیدهایی که...
-
غنچه های عشق
جمعه 18 تیرماه سال 1395 00:11
گلهای خانه هر روز صبح به امید دیدن لبخندت لحظه شماری می کنند ، چیزی جز یک غنچه شاید نباشد برای تقدیم کردن ...
-
فصلی برای عاشق شدن
جمعه 4 دیماه سال 1394 20:07
واینک فصلی ست برای عاشق شدن ، بی آنکه لحظه ای تردید کنم در خواستنت ، عشق را با تمام وجود سر میکشم ، مست می شوم در بی خودی ازپندار خویش ، نگاه کردن به دستان زیبای عروسکیت در حال نوشتن هر لحظه دیوانه ترم می کند از هستی خویش، عشق من ،مرا به تماشا بنشین تا به خورشید چنگ بیندازم ....
-
لیلی وش
دوشنبه 20 مهرماه سال 1394 16:10
معرفت ، فهمش را از تو به وام گرفته است ، آنگاه که انسانیت فریاد ناتوانی برمی آورد ، تو عشق را به نجوا مینشینی ، شهرت لیلی را به سخره می گیری ، و ساده می گذری ... دریغا که نیست همچون تویی در جهان ، کاش به قول شاملو آینه ای در برابر آینه ات بگذارم و با هم ابدیتی بسازیم ، تو یقین گمشده ی منی ، بازت نمی نهم ....
-
خواب آرامش
دوشنبه 6 مهرماه سال 1394 20:27
چشمانت را می بوسم ، رویت را می بوسم ، آخ که بوسیدن دستانت چه لذتی دارد ، نفست را می بویم ، و با آهنگ ضربان قلبت به خواب می روم ، نیک می دانم که در عمق نگاهت غرق میشوم آخر ...
-
گمشته ی سالها
دوشنبه 6 مهرماه سال 1394 20:26
ناگهان کسی آنجا که فکرش را نمی کنی ، آن زمان خیالش را نداری ، بر در می کوبد و با خود می برد آنچه را که هیچ کس توان بردنش را نداشت ...
-
دل مشغولی
دوشنبه 6 مهرماه سال 1394 20:22
دلم مشغول است مثل اونوقتا که برگهای وسط دفترم از لای منگه می زد بیرون و همش نگران بودم نکنه اون دوتا برگ وسطی دفترم گم بشن و تو امتحان ازهمونا سوال بیاد ....
-
لبخند
جمعه 23 مردادماه سال 1394 12:09
به زمین سوگند ، به زمان سوگند ، به آسمانها سوگند ، که شادترین لحظه ی زندگیم لحظه ی است که لبخندی بر لبی زیبا در کناری از شهر بی دردان بنشانم، خرسند می شوم آن لحظه که دوستی می خندد بی آنکه بخواهد تاوانش را به روزگار بپردازد ....
-
خورشید وش
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1394 15:19
سر فرود می آورم برای بوسیدن دستی که آرزویش مهرورزیدن به هر موجودیست بی هیچ چشم داشتی ، شاید فقط خورشید اینگونه زیسته است ...
-
گوهر رویاها
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1394 15:18
نگارا در این روزگار کمند و شاید اصلا نیستند ، بیشتر که می اندیشم همیشه ی تاریخ کم بوده اند ، آنان که درکت کنند ، آنان که تورا بخواهند فقط و فقط برای خودت ، اینان جواهرند ، گوهری هستند از سرزمین رویاها ، که هیچ وقت ، هیچ کس بدینسان در کنارشان شاد نبوده است ....
-
ترانه ای در مستی
سهشنبه 20 مردادماه سال 1394 22:29
و تو آن ترانه ای در مستی که مردی تنها برای دلتنگی خویش می خواند و با نوستالژی یک عشق لبخندی برلب می یابد ...
-
زهی خیال باطل
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 10:58
گمان مکن که اگر پیگیر نیستم / فراموش کرده ام / خیال باطلی است / در این شب سیاهم امیدی نیست ، نیست ...
-
حیرانی
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 10:47
سرگشته ام همچون کودکی که دست از دست مادر گسسته است / در میانه های بازاری شلوغ/ در شهری دوردست / در محله ای که نامی ندارد ...
-
نیمه های پنهان
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 10:44
آدمی راهست نیمه هایی پنهان و پیدا / گم گشته ام در نیمه ای از پنهان خویش / نیمه ها پی در پی ، تو در تو / شاید شبی پیدا شدم در نیمه ای از پیدای تو ...
-
شوق حیات یک درخت
جمعه 22 خردادماه سال 1394 17:42
گاهی اوقات چیزهایی مشاهده میکنیم که شاید دقایقی ما را به فکر فرو برد ،تو باغچه خونمون یه درخت سیب کاشته بودیم که الان 12 سال سن داره بگذریم که خاک باغچه هم زیاد برای رشد مناسب نیست ولی این درخت تا دوسال پیش حتی یک دونه سیب هم نگرفته بود و دوسال پیش با پدرم تصمیم گرفتیم اون رو ببریم و با یک درخت دیگه جایگزینش کنیم ،...
-
حافظان صلح
جمعه 22 خردادماه سال 1394 17:38
بد زمانه ای است ناجیان جان حامیان وحشت اند آخر مگر می شود سرباز صلح باشی و کودکی را وادار به تن فروشی کنی برای تکه ای نان ...
-
پنگوین های با احساس
جمعه 22 خردادماه سال 1394 17:36
یا تا کنون هیچ اندیشیده ای به پنگوینی در قطب شمال ، نه گناهی کرده است و نه حق کسی را خورده است ، اما کافی است لحظه ای از لانه ی خود دور شود ، تا کرکس بدکیش ماجرا در چشم برهم زدنی جوجه ی او را بدرد ، آری پنگوین هم احساس دارد و از مرگ جوجه اش افسرده می شود ، اما پنگوین هم آنقدر پاک و بیگناه نیست شاید دقیقه ای قبل خون...
-
بید مجنون
جمعه 22 خردادماه سال 1394 17:32
اون درخت بید مجنون کنار جوی پر آب دیگه نیست ، خشکید ، حالا جاش یه کهور کاشتن ، چون دیگه رودی نمونده ، آره این کهوره ، ترس از بی آبی نداره ، منم اون بید مجنون ، با هزار عشوه و ناز تو ی باد بهاری ، منم این کهوره تنها، با دلی فسرده از درد ، بی امید و دل سنگ ، بدون حتی یک برگ ، درست حدس زدی نامرد ، نفسای تو امید جونم بود...
-
حس بویایی
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1394 11:13
این روزها آنقدر بوی تعفن زیاد شده است ، که آرزو می کنی همیشه بینی ات گرفته باشد و هیچ بویی به مشامت نرسد ...
-
اختیار اجباری ...
سهشنبه 4 فروردینماه سال 1394 16:19
چگونه به سخره نگیرم تمام چارچوبهایت را ، بدنیا می آیی بی آنکه دعوتی را پاسخ گفته باشی ، مادری که تو را می زاید برای لذت خویش ، پدری که تو را کتک می زند برای خوشبختیت ، و فرهنگی که عمق بی فرهنگیش به بلندای یک تاریخ است ، کشوری که ظهور کرده است در آغوش بحران ، شرق نزدیکی که شرق اندوه است و نا امن همچون خیانت ، آری حیرت...
-
مرکز پرگار نگاه
شنبه 16 اسفندماه سال 1393 00:16
خوب من ، تو پیوسته در مرکز پرگار این نگاه خسته نشسته ای خواه به میهمانی این نگاه دعوت باشی خواه نه ...
-
صبح شنبه !!!
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 15:55
یه روزی صبح شنبه همه ی عکساتو پاک می کنم من شنبه پاکشون میکنم ، می دونی چرا ؟ تا کشیده باشم غربت غروب جمعه آخه این دل اسیرو ، واسه ی چی کبابش کردی مگه اسارت بس نبود، آخه تو میگفتی خیلی مردی آهنگی رو که بهت بخشیده بودم ، ازت پس میگیرم آخه اون مال دلم بود ، وقتی بیشتر فکر میکنم می بینم نداری ارزش ، که حتی یه قرص 5 میل...
-
پشه ی عقاب نما
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 23:28
قبلنا وقتی شکست می خوردم می گفتم جایی که عقاب پر بریزد از پشه ی ناچیزی چه خیزد یعنی چون من شکست خوردم هر کس دیگه ای هم بود شکست می خورد یعنی بی خیالش حالا اگه این شکسته عشقی هم بود دیگه بدتر اصلا زیر بارش نمیرفتم اما حالا به همت تو دیگه من همون پشه هم نیستم .
-
سلاخ احساسات
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1393 22:57
بعد از این باید که سلاخی کنم خونریز شوم لیک از بهر احساسات خویش سر می برم حتی بی یک جرعه آب این احساس بی عقل زبان نفهم را مسلخش اما یکسره ، پریشانی و بی همرهیست ...
-
بانوی آرزوها ...
یکشنبه 26 بهمنماه سال 1393 18:17
بانوی من خورشیدم اگر همین لحظه جان سپارم ملالی نیست چراکه تو تبلور تمام آرزوهای دست نیافته ی منی همیشه باش و بتاب بر این زمین فسرده ...
-
تولدی دیگر
شنبه 22 آذرماه سال 1393 01:02
وباز آذر ،تولدی دیگر،اما برف نبارید،دیگر حتی برف هم برای عرض تبریکی تصنعی نمی آید ....
-
ناکجاآباد...
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1393 01:28
اینجا جایی است که ارزشها بدون هیچ شگفتی جای خود را به ضدشان داده اند ، اینجا جایی است که دوستت دارم دقیقا یعنی دوستت ندارم اما فعلا با تو هستم ، اینجا جایی است که یک زن در 20 ثانیه کشته می شود برای گناهی که نکرده ، اینجا جایی است که دزدی یعنی زرنگی و ندزد یدن یعنی حماقت ، اینجا جایی است که معلم کشته میشود تا مبادا...
-
آی آدمها !!!
شنبه 8 آذرماه سال 1393 20:17
هوا سرد شده دیگه زمستون کم کم داره اومدنشو به رخ میکشه اما تواین شبها که درکنار خانواده راحت و آسوده نشستیم ، آیا فکر کرده ایم به سرنوشت دختری 25 ساله که پدر و مادرش را طی چند سال از دست داده است و اکنون دو خواهر بزرگتر از او بدون حتی یک لباس گرم او را خانه بیرون انداخته اند ، واقعا قرار است ما به کجا برویم و به چه...
-
رنگ حضور
جمعه 30 آبانماه سال 1393 15:23
باخودم گفتم که چقدر حضورت سبز بود ،همچون مهر ، گفتم نه سفید بود همچون صداقت ، باز گفتم نه سرخ بود همچون عشق ، اما نه این نتواند که شرح دهد حضور رنگین تورا ، حضورت پر رنگ بود...