نبودنت ...

شب چه مظلوم است و غریب می گذرد با نبودنت ،

منم و شاملو ونبودنت ،

شده ام ارابه ران پیکربی جان لحظه ها،

                      که در پستوی خاطرات شیرینت دفنشان می کنم در بهت نبودنت ،

آخر هیچ چیز آرامم نمی کند ، مگرم ساکن شود درد اشتیاق ،

                        لیک می نویسم بامدادی که به من بخشیدی از ورطه ی نبودنت ،


بعد از این عاشق خواهم شد بر جمال نبودنت ....




عقل یا احساس ؟

آیا به راستی تفاوتی میان عقل و احساس وجود دارد ؟ اگر چنین است این مرز کجاست ؟ این مسئله مدتهاست که ذهن مرا درگیر خود کرده است که چه وقت بر مبنای عقل عمل می کنم و چه وقت بر مینای احساس ، مثلا شخصی مثل خیام می گوید که هر کسی باید در اکنون زندگی کند و نه غم گذشته را بخورد و نه اضطراب آینده را داشته باشد ، در نگاه اول این سخن یک سخن تماما احساسی است چرا که عموما می گویند انسان عاقل جانب احتیاط را برای آینده نگه می دارد ، در حالی که اگر بیشتر در این اندیشه دقت کنیم متوجه می شویم که این همان چیزی است که به شما آرامش می دهد و در واقع وظیفه اصلی عقل آماده کردن شرایط آرامش برای شماست ، مثلا شما در دوره ای وارد رابطه ای عشقی می شوید که شاید همگان بر این باورند که این تماما احساس است در حالی که بازهم اینجا رد پای عقل دیده می شودچرا که بدون عواطف و روابط انسانی آرامش و آسایش نخواهید داشت یا مثلا پس از مدتی به این نتیجه می رسید که باید این رابطه را به پایان برسانید آیا شما کاملا عقلانی تصمیم گرفته اید به نظر من خیر ! چرا اگر دقیقتر شویم میبینم یک مشکل احساسی در این قطع رابطه خودنمایی می کند یا برای خودمان یا برای مادرمان یا برای طرف مقابلمان و یا ...

زمانی شما در خیابان به فرد مستمندی کمک می کنید شاید به نظر خیلیها این یک تصمیم احساسی است اما به نظر من اینگونه نیست چرا که شما با دیدن افراد مستمند آزرده خاطر می شود آنجاست که عقل شما برای اینکه راحت باشید می گوید کمک آن فرد کنید، اگر بخواهیم به این موارد اشاره کنیم نمونه فراوان است کافیست شما با خود بیاندیشد ،

از نظر من داستان عقل و احساس مانند دور باطل مرغ یا تخم مرغ است ، شاید به توان به صورت تئوریک تفاوتی میان این دو قائل شد اما در عمل و واقعیت تفاوتی وجود ندارد و آنقدر در هم آمیخته اند که جدایی ناپدیرند ، چراکه به نظر من عقل و احساس باید ما را به آرامش برسانند .

نظر شما چیست ؟

شوماخرترینها !

دقت کردید ما تو رانندگی هر خلافی دلمون می خواد انجام می دیم بعد تا یکی دیگه اون خلاف رو میکنه یه فحش بهش می چسبونیم و مثلا میگیم عجب احمقیه ها و ... کلا چند وقتیه به این نتیجه رسیدم که همه ی ایرانیها مایکل شوماخر (خدا شفاش بده) هستن مگر خلافش ثابت بشه ،

اون روز صبح داشتم می رفتم سرکار با آرامش کامل دیدم یه آقایی از فرعی وارد اصلی شد و مستقیم با تمام قوا به سمت لاین 3 حرکت کرد انگار که منو هدف گرفته باشه ، منم که کاری از دستم برنمیومد جز اینکه ترمز بگیرم و یه بوق ممتد نثارش کنم ، بعدش به راهم ادامه دادم دیدم همون آقا اومده کنارم با دست اشاره میده که وایسم گفتم بنده خدا چه آدم مهربونیه می خواد حضوری ازم عذر خواهی کنه منم گفتم حالا اشکال نداره وایسادم و خیلی متشخصانه پیاده شدم ،دیدم ایشون کاملا به فنون گفتمان آشنایی دارن و اینبار داشتن از سیاست چماق و چاقو استفاده می کردن و با سرعت مناسبی به سمت من میومدن منم که دوباره چاره ای نداشتم جز اینکه بدو رو به سمت ماشین برم و بایک تیک آف جانانه از مهلکه در برم تازه جالبشه اینجاست که تا دم در شرکت تعقیبم کرد ، کلا  صبح آرامم به صبح هیجان انگیز تبدیل شد.

عاشورا ..

درسته که مدتها از عاشورا گذشته ، اما ناگهان چیزی به ذهنم رسید که گفتم شاید بد نباشه بنویسمش ، از نظر من عاشورا به ماها یادآوری میکنه که چقدرآدمها می تونن پست باشن ، اگربخواهیم  بیشتر به این موضوع بپردازیم باید بگویم که جدای از این که عاشورا برای چه کسانی اتفاق افتاده و اهداف آن افراد چه بوده است ، عاشورا یک جنایت علیه بشریت است که هیچگاه ننگ این واقعه از دامان بشر پاک نخواهد شد ، شاید همین لحظه که من این مطلب را می نویسم درجایی از این دنیا عاشورایی در حال وقوع است و به نوعی همه ما انسانها در این ننگها شریک هستیم اصلا شاید ما خودمان در دوره ای از زندگیمان نقشی دراینگونه وقایع داشته ایم ،شاید اگر ما در آن دروه زندگی می کریم سربازی بودیم از سپاه یزید ،راستی تاکنون فکر کرده اید که که چه کسانی امام حسین(ع) را شهید کردند ، شاید نزدیکترین افراد به پیامبر (ص) ، تاکنون فکر کرده اید ابزارهای ظالمان در طول تاریخ چه چیزهایی بوده اند ، بله درست است مهمترین ابزار ظالمان همواره انسانهایی بوده اند که خواسته یا ناخواسته از انسانیت خود دور شده اند ، فیلم مستندی می دیدم که درآن فیلم بخشی از کارگرانی که شهرکهای اسراییلی را می ساختند فلسطینی و عرب بودند بله به خاطر یک مشت دلار ، فلسطینیها تیشه به ریشه خود می زدند ، راستی اگه آدمها باهم مهربان باشند آیا اگر هر چقدر هم تفاوتهای فرهنگی و فکری و مشکلات اقتصادی و ... وجود داشته باشد باز شاهد اتفاقات ناگوار اطرافمان بودیم ،اصلا چرا دولت سبد کالا توزیع می کند باید چند نفر در صفها کشته یا زخمی شوند مگر جنگ شده است،

بیاید ریشه همه مشکلات را در درون خود جستجو کنیم .