خوب من ، تو پیوسته در مرکز پرگار این نگاه خسته نشسته ای خواه به میهمانی این نگاه دعوت باشی خواه نه ...
یه روزی صبح شنبه
همه ی عکساتو پاک می کنم من
شنبه پاکشون میکنم ، می دونی چرا ؟
تا کشیده باشم غربت غروب جمعه
آخه این دل اسیرو ، واسه ی چی کبابش کردی
مگه اسارت بس نبود، آخه تو میگفتی خیلی مردی
آهنگی رو که بهت بخشیده بودم ، ازت پس میگیرم
آخه اون مال دلم بود ،
وقتی بیشتر فکر میکنم می بینم نداری ارزش ، که حتی یه قرص 5 میل بخورم واسه ی روز دردت ،
همه ی حرفای من حرف دلم بود ،
بی مروت آخه اون مال دلم بود ،
آخه اون مال دلم بود ...